فسقلی عشق مامان و بابا

انتظار یه آدم بیقرار

سلام و صد تا سلام از طرف یه مامان منتظر اومدم باز هم بنویسم از درد و دل های مادرانه که البته هنوز رنگ و بوی مادری به خود نگرفتن . نی نی  عزیزم  با تمام وجود دوستت دارم و هر چی به انتظارم افزوده میشه میفهمم که بیشتر و بیشتر دوستت دارم ، گل مامان طبق تشخیص خانم دکتر مهربونم شاید تو یکم بیشتر ناز کنی برای اومدنت و منم مطمئن باش نازتو میخرم و منتظر اومدنت میمونم .  
19 دی 1390

سر درگمی مامان

نی نی عزیز و نازم سلام باز هم مریم دل تنگ و بیقرار اومده تا برات بنویسه ، اومدم بهت بگم منتظرم و منتظرم و منتظر . الان شرایط مامان خیلی بده عزیزم ، حالم اصلا خوب نیست دل درد و کمردرد شدید دارم و بیشتر از همه از اینکه هنوز نمیدونم تو با من هستی یا نه کلافه ، میگم اگه این دردها به خاطر وجود تو گل من هستش تحملشون میکنم ولی از اینکه واقعا نمیدونم علت مشکلات این روزام چیه روحیه ام داغونه . امروزم اول محرمه و بدتر دلم گرفته و امیدوارم که تا چند روز دیگه خدا دلم رو شاد کنه و خبر بودن تو رو بفهمم آمین یا رب العالمین . راستی قول داده بودم واسه سلامتیت سوره مزمل رو 40 شب بخونم که این رو هم انجام دادم . عزیزم جات خالی من به همراه بابایی ر...
19 دی 1390

درد و دل های مریم با خودش

سلام عزیزم امروز باز هم اومدم بنویسم ولی نه با احساسات قوی قبلی ، شاید سری قبل با تمام وجود حست میکردم و مینوشتم ولی اینبار با یک تصور نا مفهوم از اینکه آیا روزی خواهی بود یا نه ؟ مینویسم . دیگر از این به بعد برای دل خودم مینویسم زیرا ممکن است تو هیچ گاه نیایی که بخواهی بخوانی آنچه را درد دل یا خاطرات یک مادر مینامند . شاید هم روزی باشی و به این نوشته من بخندی نمیدانم ولی مینویسم از دلتنگی خودم برای خودم و .......... بعد از 5 سال زندگی شیرین با علی نازنین تصمیم گرفتیم با امدن کودکی به زندگیمان شیرینی دوباره ببخشیم  و از شهریور 90 این تصمیم جدی شد من در ماه اول چنان دچار توهم بارداری بودم که تصور میکردم باردار شده ام ، البته دک...
19 دی 1390
1